غزل شماره ۳۰۷۷

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
ایا مربی جان از صداع جان چونی
ایا ببرده دل از جمله دلبران چونی
ز زحمت شب ما و ز ناله‌های صبوح
كه می‌رسد به تو ای ماه مهربان چونی
ایا كسی كه نخفت و نخفت چشم خوشت
ز لكلك جرس و بانگ پاسبان چونی
ایا غریب فلك تو بر این زمین حیفی
ایا جهان ملاحت در این جهان چونی
ز آفتاب كی پرسد كه چون همی‌گردی
به گلستان كه بگوید كه گلستان چونی
ز روی زرد بپرسند درد دل چونست
ولی كسی بنپرسد كه ارغوان چونی
چو روی زشت به آیینه گفت چونی تو
بگفت من چو چراغم تو قلتبان چونی
جواب گفت كه من بازگونه می‌پرسم
مثال كشت كه گوید به آسمان چونی
دهان گشادم یعنی ببین كه لب خشكم
كه تا شراب تو گوید كه ای دهان چونی
ز گفت چون تو جویی روان شود در حال
میان جان و روانم كه ای روان چونی
بگو تو باقی این را كه از خمار لبت
سرم گران شد پرسش كه سرگران چونی

آسمانارغوانباقیجهانخماردهانزمینشرابصبوحغریبچراغچشمگلستان


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید