غزل شماره ۲۲۹۰

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
كجا شد عهد و پیمانی كه كردی دوش با بنده
كه بادا عهد و بدعهدی و حسنت هر سه پاینده
ز بدعهدی چه غم دارد شهنشاهی كه برباید
جهانی را به یك غمزه قرانی را به یك خنده
بخواه ای دل چه می‌خواهی عطا نقد است و شه حاضر
كه آن مه رو نفرماید كه رو تا سال آینده
به جان شه كه نشنیدم ز نقدش وعده فردا
شنیدی نور رخ نسیه ز قرص ماه تابنده
كجا شد آن عنایت‌ها كجا شد آن حكایت‌ها
كجا شد آن گشایش‌ها كجا شد آن گشاینده
همه با ماست چه با ما كه خود ماییم سرتاسر
مثل گشته‌ست در عالم كه جوینده‌ست یابنده
چه جای ما كه ما مردیم زیر پای عشق او
غلط گفتم كجا میرد كسی كو شد بدو زنده
خیال شه خرامان شد كلوخ و سنگ باجان شد
درخت خشك خندان شد سترون گشت زاینده
خیالش چون چنین باشد جمالش بین كه چون باشد
جمالش می‌نماید در خیال نانماینده
خیالش نور خورشیدی كه اندر جان‌ها افتد
جمالش قرص خورشیدی به چارم چرخ تازنده
نمك را در طعام آن كس شناسد در گه خوردن
كه تنها خورده‌ست آن را و یا بوده‌ست ساینده
عجایب غیر و لاغیری كه معشوق است با عاشق
وصال بوالعجب دارد زدوده با زداینده

امانجهانخرامانخندانخندهخورشیدخیالشوقعاشقعشقغمزهمعشوقوصالپیمان


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید