ای شعشعه نور فلق در قبه مینای تو
پیمانه خون شفق پنگان خون پیمای تو
ای میلها در میلها وی سیلها در سیلها
رقصان و غلطان آمده تا ساحل دریای تو
با رفعت و آهنگ مه مه را فتد از سر كله
چون ماه رو بالا كند تا بنگرد بالای تو
در هر صبوحی بلبلان افغان كنان چون بیدلان
بر پردههای واصلان در روضه خضرای تو
ای جانها دیدارجو دلها همه دلدارجو
ای برگشاده چارجو در باغ باپهنای تو
یك جو روان ماء معین یك جوی دیگر انگبین
یك جوی شیر تازه بین یك جو می حمرای تو
تو مهلتم كی میدهی می بر سر می میدهی
كو سر كه تا شرحی كنم از سرده صهبای تو
من خود كی باشم آسمان در دور این رطل گران
یك دم نمییابد امان از عشق و استسقای تو
ای ماه سیمین منطقه با عشق داری سابقه
وی آسمان هم عاشقی پیداست در سیمای تو
عشقی كه آمد جفت دل شد بس ملول از گفت دل
ای دل خمش تا كی بود این جهد و استقصای تو
دل گفت من نای ویم نالان ز دمهای ویم
گفتم كه نالان شو كنون جان بنده سودای تو
انا فتحنا بابكم لا تهجروا اصحابكم
حمدا لعشق شامل بگرفته سر تا پای تو