فرود آ تو ز مركب بار می بین
وجودت را تو پود و تار می بین
هر آن گلزار كاندر هجر ماندهست
سراسر جان او پرخار می بین
چو جمله راههای وصل را بست
رخان عاشقان را زار می بین
چو سررشته اشارتهاش دیدی
بر آن رشته برو گلزار می بین
ز جانها جوق جوق از آتش او
فغان لابه كنان مكثار می بین
بزن تو چنگ در قانون شرطش
سماع دلكش اوتار می بین
به پیش ماجرای صدق آن شه
سرافكنده همه اخیار می بین
میان كودكان مكتب او
چه كوه و بحر از احبار می بین
چو بیمیلی كند آن خدمت مه
چو مه سرگشته و دوار می بین
چو روی از منبرش برتافت جانی
درآویزان ورا بر دار می بین
اگر چه كار و باری بینی او را
ولی نسبت به شه بیكار می بین
خیالش دید جانم گفت آخر
به هجرت می خورم من نار می بین
بگفتا كه عنایت بر فزون است
ولیكن دیدن ناچار می بین
اگر تو عاقلی گندم چو دیدی
ز سنبلها نه از انبار می بین
دلت انبار و لطفم اصل سنبل
اشارت بشنو و بسیار می بین
خداوند شمس دین را گر ببینی
به غیب اندر رو و ازهار می بین
شود دیده گذاره سوی بیسو
در او انوار در انوار می بین