غزل شماره ۹۸۵

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
هر كه بهر تو انتظار كند
بخت و اقبال را شكار كند
بهر باران چو كشت منتظر است
سینه را سبز و لاله زار كند
بهر خورشید كان چو منتظر است
سنگ را لعل آبدار كند
انتظار ادیم بهر سهیل
اندر او صد هزار كار كند
آهنی كانتظار صیقل كرد
روی را صاف و بی‌غبار كند
ز انتظار رسول تیغ علی
در غزا خویش ذوالفقار كند
انتظار جنین درون رحم
نطفه را شاه خوش عذار كند
انتظار حبوب زیر زمین
هر یكی دانه را هزار كند
آسیا آب را چو منتظر است
سنگ را چست و بی‌قرار كند
انتظار قبول وحی خدا
چشم را چشم اعتبار كند
انتظار نثار بحر كرم
سینه را درج در چو نار كند
شیره را انتظار در دل خم
بهر مغز شهان عقار كند
بی كنارست فضل منتظرش
رانده را لایق كنار كند
تا قیامت تمام هم نشود
شرح آن كانتظار یار كند
ز انتظارات شمس تبریزی
شمس و ناهید و مه دوار كند

اقبالبختتبریزتیغخداخورشیدزمینسینهغبارقبوللالهلعلچشم


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید