گل خندان كه نخندد چه كند
علم از مشك نبندد چه كند
نار خندان كه دهان بگشادست
چونك در پوست نگنجد چه كند
مه تابان بجز از خوبی و ناز
چه نماید چه پسندد چه كند
آفتاب ار ندهد تابش و نور
پس بدین نادره گنبد چه كند
سایه چون طلعت خورشید بدید
نكند سجده نخنبد چه كند
عاشق از بوی خوش پیرهنت
پیرهن را ندراند چه كند
تن مرده كه بر او برگذری
نشود زنده نجنبد چه كند
دلم از چنگ غمت گشت چو چنگ
نخروشد نترنگد چه كند
شیر حق شاه صلاح الدینست
نكند صید و نغرد چه كند