چمنی كه جمله گلها به پناه او گریزد
كه در او خزان نباشد كه در او گلی نریزد
شجری خوش و خرامان به میانه بیابان
كه كسی به سایه او چو بخفت مست خیزد
فلكی چو آسمانها كه بدوست قصد جانها
كه زحل نیارد آن جا كه به زهره برستیزد
گهری لطیف كانی به مكان لامكانی
بویست اشارت دل چو دو دیده اشك بیزد