غزل شماره ۷۵۶

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
علتی باشد كه آن اندر بهاران بد شود
گر زمستان بد بود اندر بهاران صد شود
بر بهار جان فزا زنهار تو جرمی منه
علت ناصور تو گر زانك گرگ و دد شود
هر درخت و باغ را داده بهاران بخششی
هر درخت تلخ و شیرین آنچ می‌ارزد شود
ای برادر از رهی این یك سخن را گوش دار
هر نباتی این نیرزد آنك چون سر زد شود
از هزاران آب شهوت ناگهان آبی بود
كز خمیرش صورت حسن و جمال و خد شود
وانگه آن حسن و جمالان خرج گردد صد هزار
تا یكی را خود از آن‌ها دولتی باشد شود
نیكبختان در جهان بسیار آیند و روند
لیك بر درگاه شمس الدین نباید رد شود
هر كه او یك سجده كردش گر چه كردش از نفاق
در دو عالم عاقبت او خاصه ایزد شود
از جفاها یاد ماور ای حریف باوفا
زانك یاد آن جفاها در ره تو سد شود

ایزدبختبهارجفاجهانحریفدولتسخنشیرینمستوفا


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید