غزل شماره ۳۹۷

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
آفتاب امروز بر شكل دگر تابان شدست
در شعاعش همچو ذره جان من رقصان شدست
مشتری در طالع است و ماه و زهره در حضور
یار چوگان زلف مه رو میر این میدان شدست
هر قدح كز می دهد گوید بگیر و هوش دار
هش كه دارد عقل دارد عقل خود پنهان شدست
بزم سلطان است این جا هر كه سلطانی است نوش
خوان رحمت گسترید و ساقی اخوان شدست
ساقیا پایان رسیدی عشق را از سر بگیر
پا چه باشد سر چه باشد پا و سر یك سر شدست

بزمرحمترقصزلفزهرهساقیسلطانعشقعقلقدحپنهانچوگان


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید