غزل شماره ۲۸۸۰

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
به حق و حرمت آنك همگان را جانی
قدحی پر كن از آنك صفتش می‌دانی
همه را زیر و زبر كن نه زبر مان و نه زیر
تا بدانند كه امروز در این میدانی
آتش باده بزن در بنه شرم و حیا
دل مستان بگرفت از طرب پنهانی
وقت آن شد كه دل رفته به ما بازآری
عقل‌ها را چو كبوتربچگان پرانی
نكته می‌گویی در حلقه مستان خراب
خوش بود گنج كه درتابد در ویرانی
می جوشیده بر این سوختگان گردان كن
پیش خامان بنه آن قلیه و آن بورانی
چه شدم من تو بگو هم كه چه دانم شده‌ای
كی بگوید لب تو حرف بدین آسانی

آتشآسانامانبادهحلقهطربعقلقدحمستپنهان


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید