غزل شماره ۲۸۵۶

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
صنما چگونه گویم كه تو نور جان مایی
كه چه طاقت است جان را چو تو نور خود نمایی
تو چنان همایی ای جان كه به زیر سایه تو
به كف آورند زاغان همه خلقت همایی
كرم تو عذرخواه همه مجرمان عالم
تو امان هر بلایی تو گشاد بندهایی
تویی گوهری كه محو است دو هزار بحر در تو
تویی بحر بی‌كرانه ز صفات كبریایی
به وصال می‌بنالم كه چه بی‌وفا قرینی
به فراق می‌بزارم كه چه یار باوفایی
به گه وصال آن مه چه بود خدای داند
كه گه فراق باری طرب است و جان فزایی
دل اگر جنون آرد خردش تویی كه رفتی
رخ توست عذرخواهش به گهی كه رخ گشایی

امانخداسایهصنمطاقتطربفراققرینوصالوفاگوهر


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید