مثل ذره روزن همگان گشته هوایی
كه تو خورشیدشمایل به سر بام برآیی
همه ذرات پریشان ز تو كالیوه و شادان
همه دستك زن و گویان كه تو در خانه مایی
همه در نور نهفته همه در لطف تو خفته
غلط انداز بگفته كه خدایا تو كجایی
همه همخوابه رحمت همه پرورده نعمت
همه شه زاده دولت شده در لبس گدایی
چو من این وصل بدیدم همه آفاق دویدم
طلبیدم نشنیدم كه چه بد نام جدایی
مگر این نام نقیبی بود از رشك رقیبی
چه رقیبی چه نقیبی همه مكر است و دغایی
بجز از روح بقایی بجز از خوب لقایی
مده از جهل گوایی هله تا ژاژ نخایی