غزلستان
فال حافظ
جستجو
پربینندهترینها
ورود
با Lexingo کلمات انگلیسی یاد بگیرید
Lexingo
امتیاز بگیرید و رقابت کنید
غزل شماره ۲۷۴۷
غزلستان
::
مولوی
::
دیوان شمس - غزلیات
افزودن به مورد علاقه ها
خضری به میان سینه داری
در آب حیات و سبزه زاری
خضر آب حیات را نپاید
گر بوی برد كه تو چه داری
در كشتی نوح همچو روحی
در گلشن روح نوبهاری
گر طبل وجودها بدرد
از كتم عدم علم برآری
این چار طبیعت ار بسوزد
غم نیست تو جان هر چهاری
صیاد بدایت وجودی
اجزای جهان همه شكاری
گه بند كند گهی گشاید
ای كارافزا تو بر چه كاری
او سرو بلند و تو چو سایه
او باد شمال و تو غباری
در چشم تو ریخت كحل پندار
میپنداری به اختیاری
این چرخ به اختیار خود نیست
آخر تو كیی بدین نزاری
از نیست تو خویش هست كردی
وین گردن خود تو میفشاری
زین ترس تو حجت است بر تو
كز غیر تو است ترسگاری
از خویش دل كسی نترسد
از خویش كسی نجست یاری
پس خوف و رجای تو گواهند
بر ملكت شاه و كامكاری
وز خوف و رجا چو برتر آیی
ایمن چو صفات كردگاری
كشتی ترسد ز بحر نی بحر
تو كشتی بحر بیكناری
كشتی توی تو چو بشكست
خاموش كن از سخن گزاری
كشتی شكسته را كی راند
جز آب به موج بیقراری
كشتیبان شكستگان است
آن بحر كرم به بردباری
خامش كه زبان عقل مهر است
بنشین بر جا كه گشت تاری
بهار
جهان
حیات
سایه
سبزه
سخن
سینه
عقل
غبار
چشم
گردن
گلشن
قبلی
بعدی
مشاهده برنامه در فروشگاه اپل
اشعار مرتبط
نمیگفتی مرا روزی كه ما را یار غاری تو
به قرار تو او رسد كه بود بیقرار تو
منگر به هر گدایی كه تو خاص از آن مایی
الا ای یوسف مصری از این دریای ظلمانی
به تن این جا به باطن در چه كاری
نظرات نوشته شده
اولین نفر برای نظر دادن باشید و نظرتان را در مورد این شعر از طریق فرم زیر ارسال کنید.
نظر بدهید
نظر:
ارسال کننده:
ارسال