غزل شماره ۲۶۵۲

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
نگارا تو در اندیشه درازی
بیاوردی كه با یاران نسازی
نه عاشق بر سر آتش نشیند
مگر كه عاشقی باشد مجازی
به من بنگر كه بودم پیش از این عشق
ز عالم فارغ اندر بی‌نیازی
قضا آمد بدیدم ماه رویی
گرفتم من سر زلفش به بازی
گناه این بود افتادم به عشقی
چو صد روز قیامت در درازی
ز خونم بوی مشك آید چو ریزد
شهید شرمسارم من ز غازی
نصیحت داد شمس الدین تبریز
كه چون معشوق ای عاشق ننازی

آتشاندیشهتبریززلفشهیدشوقعاشقعشقمجازمعشوقنصیحتنگاریاران


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید