غزل شماره ۲۳۶۸

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
ای به میدان‌های وحدت گوی شاهی باخته
جمله را عریان بدیده كس تو را نشناخته
عقل كل كژچشم گشته از كمال غیرتت
وز كژی پنداشته كو مر تو را انداخته
ای چراغ و چشم عالم در جهان فرد آمدی
تا در اسرار جهان تو صد جهان پرداخته
ای كه طاووس بهار از عشق رویت جلوه گر
بر درخت جسم جان نالان شده چون فاخته
از برای ما تو آتش را چو گلشن داشته
وز برای ما تو دریا را چو كشتی ساخته
شمس تبریزی جهان را چون تو پر كردی ز حسن
من جهان روح را از غیر عشقت آخته

آتشاسراربهارتبریزجهاندیدهعشقعقلچراغچشمگلشن


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید