غزل شماره ۲۱۵۴

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
هین كژ و راست می‌روی باز چه خورده‌ای بگو
مست و خراب می‌روی خانه به خانه كو به كو
با كی حریف بوده‌ای بوسه ز كی ربوده‌ای
زلف كه را گشوده‌ای حلقه به حلقه مو به مو
نی تو حریف كی كنی ای همه چشم و روشنی
خفیه روی چو ماهیان حوض به حوض جو به جو
راست بگو به جان تو ای دل و جانم آن تو
ای دل همچو شیشه‌ام خورده میت كدو كدو
راست بگو نهان مكن پشت به عاشقان مكن
چشمه كجاست تا كه من آب كشم سبو سبو
در طلبم خیال تو دوش میان انجمن
می‌نشناخت بنده را می‌نگریست رو به رو
چون بشناخت بنده را بنده كژرونده را
گفت بیا به خانه هی چند روی تو سو به سو
عمر تو رفت در سفر با بد و نیك و خیر و شر
همچو زنان خیره سر حجره به حجره شو به شو
گفتمش ای رسول جان ای سبب نزول جان
ز آنك تو خورده‌ای بده چند عتاب و گفت و گو
گفت شراره‌ای از آن گر ببری سوی دهان
حلق و دهان بسوزدت بانگ زنی گلو گلو
لقمه هر خورنده را درخور او دهد خدا
آنچ گلو بگیردت حرص مكن مجو مجو
گفتم كو شراب جان ای دل و جان فدای آن
من نه‌ام از شتردلان تا برمم به های و هو
حلق و گلوبریده با كو برمد از این ابا
هر كی بلنگد او از این هست مرا عدو عدو
دست كز آن تهی بود گر چه شهنشهی بود
دست بریده‌ای بود مانده به دیر بر سمو
خامش باش و معتمد محرم راز نیك و بد
آنك نیازمودیش راز مگو به پیش او

بوسهحریفحلقهخداخیالدهانزلفسبوشرابعاشقمحرممستچشمچشمه


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید