غزل شماره ۲۰۵۱

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
می‌بینمت كه عزم جفا می‌كنی مكن
عزم عتاب و فرقت ما می‌كنی مكن
در مرغزار غیرت چون شیر خشمگین
در خونم ای دو دیده چرا می‌كنی مكن
بخت مرا چو كلك نگون می‌كنی مكن
پشت مرا چو دال دوتا می‌كنی مكن
ای تو تمام لطف خدا و عطای او
خود را نكال و قهر خدا می‌كنی مكن
پیوند كرده‌ای كرم و لطف با دلم
پیوند كرده را چه جدا می‌كنی مكن
آن بیذقی كه شاه شده‌ست از رخ خوشت
بازش به مات غم چه گدا می‌كنی مكن
آن بنده‌ای كه بدر شد از پرتو رخت
چون ماه نو ز غصه دوتا می‌كنی مكن
گر گبر و ممن است چو كشته هوای توست
بر گبر كشته تو چه غزا می‌كنی مكن
بی‌هوش شو چو موسی و همچون عصا خموش
مانند طور تو چه صدا می‌كنی مكن

بختجفاخداخموشدیدهغصهلطف


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید