غزل شماره ۱۹۱۱

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
تو را پندی دهم ای طالب دین
یكی پندی دلاویزی خوش آیین
مشین غافل به پهلوی حریصان
كه جان گرگین شود از جان گرگین
ز خارش‌های دل ار پاك گردی
ز دل یابی حلاوت‌های والتین
بجوشند از درون دل عروسان
چو مرد حق شوی ای مرد عنین
ز چشمه چشم پریان سر برآرند
چو ماه و زهره و خورشید و پروین
بنوش این را كه تلقین‌های عشق است
كه سودت كم كند در گور تلقین
به احسان زر به خوبان آن چنان ده
كه نفریبند زشتانت به تحسین
نمی‌خواهند خوبان جز ممیز
بمفریبان تو ایشان را به كابین
ز تو آن گلرخان را ننگ آید
چو بفروشی تو سرگی را به سرگین
ز سنگ آسیا زیرین حمول است
نه قیمت بیش دارد سنگ زیرین
میان سنگ‌ها آن بیش ارزد
كه افزون خورده باشد زخم میتین
ز اشكست تجلی فضل دارد
میان كوه‌ها آن طور سینین
خمش كن صبر كن تمكین تو كو
كه را ماند ز دست عشق تمكین

خورشیدزهرهصبرعشقغافلپروینچشمچشمهگرگین


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید