غزلستان
فال حافظ
جستجو
پربینندهترینها
ورود
با Lexingo کلمات انگلیسی یاد بگیرید
Lexingo
امتیاز بگیرید و رقابت کنید
«گرگین» در غزلستان
مولوی
«گرگین» در دیوان شمس - غزلیات مولوی
سگ گرگین این در به ز شیران همه عالم
كه لاف عشق حق دارد و او داند وقایتها
ای آب حیات ما شو فاش چو حشر ار چه
شیر شتر گرگین جانست عرابی را
چه گرگینست وگر خارست این حرص
كسی خود را بر این گرگین ممالا
چو شد ناسور بر گرگین چنین گر
طلی سازش به ذكر حق تعالا
اگر چه اشتر غم هست گرگین
امامست و امامست و امامست
بخور تو ای سگ گرگین شكنبه و سرگین
شكمبه و دهن سگ بلی سزا به سزاست
بگریز از كسی كه عاشق نیست
زان ز گرگین تو را گر افزاید
مرا گوید یكی صورت منم اصل غزل واگو
خمش كردم نشاید داد این خاتم به هر گرگین
حریصان را جگرخون بین و گرگین
گر و ناسور محكم را رها كن
مشین غافل به پهلوی حریصان
كه جان گرگین شود از جان گرگین
چه شراب است كز آن بو گلتر آهوی ناف است
به زمستان نه كه دیدی همه را چون سگ گرگین
حاجیان ماندهاند از ره حج
داروی اشتران گرگین كن
آن به كه مرا تمكین نكنی
تا همچو خودم گرگین نكنی
فردوسی
«گرگین» در شاهنامه فردوسی
چو طوس و چو گودرز کشواد و گیو
چو خراد و گرگین و رهام نیو
خبر شد به طوس و به گودرز و گیو
به رهام و گرگین و گردان نیو
چو طوس و فریبرز و گودرز و گیو
چو رهام و گرگین و فرهاد نیو
چو گودرز با زنگهی شاوران
چو رهام و گرگین جنگآوران
به طوس و به گودرز کشوادگان
به گیو و به گرگین آزادگان
برآمد ز ایران سپه بوق و کوس
برون رفت گرگین و فرهاد و طوس
چو گرگین و چون زنگهی شاوران
چو گستهم و خراد جنگآوران
چو طوس و چو گودرز نیزهگذار
چو گرگین و چون گیو گرد و سوار
چو طوس و چو گودرز کشواد و گیو
چو گرگین و بهرام و فرهاد نیو
نهاد از بر رخش رخشنده زین
همی گفت گرگین که بشتاب هین
که او بود بر زین و نیزه بدست
چو گرگین فرود آمد او برنشست
همه نامداران شدند انجمن
چو گرگین و خراد لشکرشکن
چو فرهاد و شیدوش و گرگین و گیو
چو بهرام و رهام و شاپور نیو
چو گودرز و چون رستم پیلتن
چو طوس و چو گرگین و آن انجمن
ز خویشان میلاد بد صد سوار
چو گرگین پیروزگر مایهدار
بیازید گرگین میلاد دست
بدان راه رفتن میان راببست
چو طوس و چو گودرز و گیو دلیر
چو گرگین و گستهم و بهرام شیر
ز گردان چو گودرز و رهام و گیو
چو گرگین و شیدوش و فرهاد نیو
چو گیو و چو رهام کار آزمای
چو گرگین و خراد فرخنده رای
ز گرگین تو خواهی مگر کین من
برو بشنوی درد و نفرین من
بیاورد گرگین میلاد را
همواز ره را و فریاد را
ببیژن چنین گفت گرگین گو
که پیمان نه این بود با شاه نو
بداندیش گرگین شوریده رفت
ز یک سوی بیشه درآمد چو تفت
چو گرگین چنین گفت بیژن جوان
بجوشیدش آن گوهر پهلوان
چو دانست گرگین که آمد عروس
همه دشت ازو شد چو چشم خروس
چو گودرز کشواد و فرهاد و گیو
چو گرگین میلاد و شاپور نیو
دگر بیژن گیو با گستهم
چو گرگین چون زنگه و گژدهم
که رو با بزرگان ایران بهم
چو گرگین و چون زنگه و گستهم
نه گودرز باید که ماند نه گیو
نه فرهاد و گرگین نه رهام نیو
چو گرگین میلاد و گردان ری
برفتند یکسر بفرمان کی
نبیره جهانجوی گرگین منم
هم آن آتش تیز برزین منم
بدو گفت خسرو کهای شوم پی
چرا یاد گرگین نگیری بری
تو را ایزد این فر و برزت نداد
نیاری ز گرگین میلاد یاد