غزل شماره ۱۸۷۵

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ای یار مقامردل پیش آ و دمی كم زن
زخمی كه زنی بر ما مردانه و محكم زن
گر تخت نهی ما را بر سینه دریا نه
ور دار زنی ما را بر گنبد اعظم زن
ازواج موافق را شربت ده و دم دم ده
امشاج منافق را درهم زن و برهم زن
اكسیر لدنی را بر خاطر جامد نه
مخمور یتیمی را بر جام محرم زن
در دیده عالم نه عدلی نو و عقلی نو
وان آهوی یاهو را بر كلب معلم زن
اندر گل بسرشته یك نفخ دگر دردم
وان سنبل ناكشته بر طینت آدم زن
گر صادق صدیقی در غار سعادت رو
چون مرد مسلمانی بر ملك مسلم زن
جان خواسته‌ای ای جان اینك من و اینك جان
جانی كه تو را نبود بر قعر جهنم زن
خواهی كه به هر ساعت عیسی نوی زاید
زان گلشن خود بادی بر چادر مریم زن
گر دار فنا خواهی تا دار بقا گردد
آن آتش عمرانی در خرمن ماتم زن
خواهی تو دو عالم را همكاسه و هم یاسه
آن كحل اناالله را در عین دو عالم زن
من بس كنم اما تو ای مطرب روشن دل
از زیر چو سیر آیی بر زمزمه بم زن
تو دشمن غم‌هایی خاموش نمی‌شایی
هر لحظه یكی سنگی بر مغز سر غم زن

آتشجامخرمندیدهسنبلسینهطربعقلمحرممخمورمطربموافقگلشنگنبد


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید