غزل شماره ۱۸۷۲

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ای در غم بیهوده رو كم تركوا برخوان
وی حرص تو افزوده رو كم تركوا برخوان
از اسپك و از زینك پربادك و پركینك
وز غصه بیالوده رو كم تركوا برخوان
در روده و سرگینی باد هوس و كینی
ای غافل آلوده رو كم تركوا برخوان
ای شیخ پر از دعوی وی صورت بی‌معنی
نابوده و بنموده رو كم تركوا برخوان
منگر كه شه و میری بنگر كه همی‌میری
در زیر یكی توده رو كم تركوا برخوان
آن نازك و آن مشتك آن ما و من زشتك
پوسیده و فرسوده رو كم تركوا برخوان
رخ بر رخ زیبایان كم نه بنگر پایان
رخسار تو فرسوده رو كم تركوا برخوان
گر باغ و سرا داری با مرگ چه پا داری
در گور گل اندوده رو كم تركوا برخوان
رفتند جهان داران خون خواره و عیاران
بر خلق نبخشوده رو كم تركوا برخوان
تابوت كسان دیده وز دور بخندیده
وان چشم تو نگشوده رو كم تركوا برخوان
بس كن ز سخن گویی از گفت چه می جویی
ای بادبپیموده رو كم تركوا برخوان

جهاندیدهسخنشیخغافلغصههوسچشمیاران


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید