غزل شماره ۱۸۶۵

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ای سرو و گل بستان بنگر به تهی دستان
نانی ده و صد بستان‌هاده چه به درویشان
بشنو تو ز پیغامبر فرمود كه سیم و زر
از صدقه نشد كمتر هاده چه به درویشان
یك دانه اگر كاری صد سنبله برداری
پس گوش چه می خاری‌هاده چه به درویشان
كم كن تو فزایش بین بنواز و ستایش بین
بگشا و گشایش بین هاده چه به درویشان
صدقه تو به حق رفته و اندر شب آشفته
او حارس و تو خفته‌هاده چه به درویشان
هر لطف كه بنمایی در سایه آن آیی
بسیار بیاسایی‌هاده چه به درویشان
حرمت كن و حرمت بین نعمت ده و نعمت بین
رحمت كن و رحمت بین‌هاده چه به درویشان
ای مكرم هر مسكین و ای راحم هر غمگین
ای مالك یوم الدین‌هاده چه به درویشان
آمد به تو آوازم واقف شدی از رازم
محروم میندازم هاده چه به درویشان
سرگشته تحویلم در قالم و در قیلم
بنگر تو به زنبیلم هاده چه به درویشان
دانی كه دعا گویم هر جا كه ثنا گویم
بین كز تو چه واگویم هاده چه به درویشان
رنجیت مبا آمین دور از تو قضا آمین
یار تو خدا آمین هاده چه به درویشان
ای كوی شما جنت وی خوی شما رحمت
خاصه كه در این ساعت هاده چه به درویشان
گفتیم دعا رفتیم وز كوی شما رفتیم
خوش باش كه ما رفتیم هاده چه به درویشان

بستانخدادرویشدستاندعارحمتسایهسنبللطفپیغام


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید