غزل شماره ۱۴۴۸

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
در مجلس آن رستم در عربده بنشستم
صد ساغر بشكستم آهسته كه سرمستم
ای منكر هر زنده خنبك زنی و خنده
ای هم خر و خربنده آهسته كه سرمستم
ای عاقل چون لنگر ای روت چو آهنگر
در دلبر ما بنگر آهسته كه سرمستم
تو شخصك چوبینی گر پیشترك شینی
صد دجله خون بینی آهسته كه سرمستم
كاهل مشو ای ساقی باقی است ز ما باقی
پر ده می راواقی آهسته كه سرمستم
آن‌ها كه ملولانند زین راه چه گولانند
بس سرد فضولانند آهسته كه سرمستم
شمس الحق آزاده تبریز و می ساده
تا حشر من افتاده آهسته كه سرمستم

آزادآهنگباقیتبریزخندهرستمساغرساقیعاقلمستملول


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید