غزل شماره ۱۳۰۲

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
ما دو سه مست خلوتی جمع شدیم این طرف
چون شتران رو به رو پوز نهاده در علف
هر طرفی همی‌رسد مست و خراب جوق جوق
چون شتران مست لب سست فكنده كرده كف
خوش بخورید كاشتران ره نبرند سوی ما
زانك بوادی اندرند ما سر كوه بر شرف
گر چه درازگردن‌اند تا سر كوه كی رسند
ور چه كه عف عفی كنند غم نخوریم ما ز عف
بحر اگر شود جهان كشتی نوح اندریم
كشتی نوح كی بود سخره آفت و تلف
جمله جهان پرست غم در پی منصب و درم
ما خوش و نوش و محترم مست خرف در این كنف
كان زمردیم ما آفت چشم مار غم
آنك اسیر غم بود حصه اوست وااسف
مطرب عارفان بیا مست شدند عارفان
زود بگو رباعیی پیش درآ بگیر دف
باد به بیشه درفكن بر سر هر درخت زن
تا كه شوند سرفشان شاخ درخت صف به صف
ابله اگر زنخ زند تو ره عشق گم مكن
عشق حیات جان بود مرده بود دگر حرف
چون غزلی به سر بری مدحت شمس دین بگو
از تبریز یاد كن كوری خصم ناخلف

اسیرتبریزجهانحیاتخلوتطربعشقغزلمستمطربچشمگردن


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید