نیم شب از عشق تا دانی چه میگوید خروس
خیز شب را زنده دار و روز روشن نستكوس
پرها بر هم زند یعنی دریغا خواجهام
روزگار نازنین را میدهد بر آنموس
در خروش است آن خروس و تو همی در خواب خوش
نام او را طیر خوانی نام خود را اثربوس
آن خروسی كه تو را دعوت كند سوی خدا
او به صورت مرغ باشد در حقیقات انگلوس
من غلام آن خروسم كو چنین پندی دهد
خاك پای او به آید از سر واسیلیوس
گرد كفش خاك پای مصطفی را سرمه ساز
تا نباشی روز حشر از جمله كالویروس
رو شریعت را گزین و امر حق را پاس دار
گر عرب باشی وگر ترك وگر سراكنوس