ای خیالت در دل من هر سحور
میخرامد همچو مه یك پاره نور
نقش خوبت در میان جان ما
آتش و شور افكند وانگه چه شور
آتشی كردی و گویی صبر كن
من ندانم صبر كردن در تنور
یاد داری كمدی تو دوش مست
ماه بودی یا پری یا جان حور
آن سخنهایی كه گفتی چون شكر
وان اشارتها كه میكردی ز دور
دست بر لب میزدی یعنی كه تو
از برای این دل من برمشور
دست بر لب مینهی یعنی كه صبر
با لب لعلت كجا ماند صبور
رو به بالا میكنی یعنی خدا
چشم بد را از جمالم دار دور
ای تو پاك از نقشها وز روی تو
هر زمانی یوسفی اندر صدور