غزل شماره ۷۴۷

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
ای طربناكان ز مطرب التماس می‌كنید
سوی عشرت‌ها روید و میل بانگ نی كنید
شهسوار اسب شادی‌ها شوید ای مقبلان
اسب غم را در قدم‌های طرب‌ها پی كنید
زان می صافی ز خم وحدتش ای باخودان
عقل و هوش و عاقبت بینی همه لاشیء كنید
نوبهاری هست با صد رنگ گلزار و چمن
ترك سرد و خشك و ادباری ماه دی كنید
كشتگان خواهید دیدن سربریده جوق جوق
ایها العشاق مرتدید اگر هی هی كنید
سوی چینست آن بت چینی كه طالب گشته‌اید
این چه عقلست این كه هر دم قصد راه ری كنید
در خرابات بقا اندر سماع گوش جان
ترك تكرار حروف ابجد و حطی كنید
از شراب صرف باقی كاسه سر پر كنید
فرش عقل و عاقلی از بهر لله طی كنید
از صفات باخودی بیرون شوید ای عاشقان
خویشتن را محو دیدار جمال حی كنید
با شه تبریز شمس الدین خداوند شهان
جان فدا دارید و تن قربان ز بهر وی كنید

باقیبهارتبریزخداخراباتشرابصافیطربعاشقعاقلعشاقعشرتعقلمطربچمنچینگلزار


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید