غزل شماره ۱۱۵

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
ای جان و قوام جمله جان‌ها
پر بخش و روان كن روان‌ها
با تو ز زیان چه باك داریم
ای سودكن همه زیان‌ها
فریاد ز تیرهای غمزه
وز ابروهای چون كمان‌ها
در لعل بتان شكر نهادی
بگشاده به طمع آن دهان‌ها
ای داده به دست ما كلیدی
بگشاده بدان در جهان‌ها
گر زانك نه در میان مایی
برجسته چراست این میان‌ها
ور نیست شراب بی‌نشانیت
پس شاهد چیست این نشان‌ها
ور تو ز گمان ما برونی
پس زنده ز كیست این گمان‌ها
ور تو ز جهان ما نهانی
پیدا ز كی می‌شود نهان‌ها
بگذار فسانه‌های دنیا
بیزار شدیم ما از آن‌ها
جانی كه فتاد در شكرریز
كی گنجد در دلش چنان‌ها
آن كو قدم تو را زمین شد
كی یاد كند ز آسمان‌ها
بربند زبان ما به عصمت
ما را مفكن در این زبان‌ها

آسمانابروجهاندهانزمینشاهدشرابغمزهفریادفسانه‌لعلگمان


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید