غزلستان
فال حافظ
جستجو
پربینندهترینها
ورود
با Lexingo کلمات انگلیسی یاد بگیرید
Lexingo
امتیاز بگیرید و رقابت کنید
«قیاس» در غزلستان
حافظ شیرازی
«قیاس» در غزلیات حافظ شیرازی
ببر ز خلق و چو عنقا قیاس کار بگیر
که صیت گوشه نشینان ز قاف تا قاف است
قیاس کردم و آن چشم جادوانه مست
هزار ساحر چون سامریش در گله بود
همچون حباب دیده به روی قدح گشای
وین خانه را قیاس اساس از حباب کن
قیاس کردم و تدبیر عقل در ره عشق
چو شبنمی است که بر بحر می کشد رقمی
سعدی شیرازی
«قیاس» در غزلیات سعدی شیرازی
به قیاس درنگنجی و به وصف درنیایی
متحیرم در اوصاف جمال و روی و زیبت
عجب در آن که تو مجموع و گر قیاس کنی
به زیر هر خم مویت دلی پراکندست
سعدیا چندان که خواهی گفت وصف روی یار
حسن گل بیش از قیاس بلبل بسیارگوست
قیاس کن که دلم را چه تیر عشق رسید
که پیش ناوک هجر تو جان سپر می گشت
چو خسرو از لب شیرین نمی برد مقصود
قیاس کن که به فرهاد کوهکن چه رسد
دشمنی کردند با من لیکن از روی قیاس
دوستی باشد که دردم پیش درمان گفته اند
من آن قیاس نکردم که زور بازوی عشق
عنان عقل ز دست حکیم برباید
هر چه در صورت عقل آید و در وهم و قیاس
آن که محبوب منست از همه ممتاز آید
در آبگینه اش آبی که گر قیاس کنی
ندانی آب کدامست و آبگینه کدام
خود گرفتم که نگویم که مرا واقعه ایست
دشمن و دوست بدانند قیاس از سخنم
قیاس آنست سعدی کز کمندش
به جان دادن توانی بازرستن
دوستان هرگز نگردانند روی از مهر دوست
نی معاذالله قیاس دوست از دشمن مکن
من جسم چنین ندیده ام هرگز
چندان که قیاس می کنم جانی
مولوی
«قیاس» در دیوان شمس - غزلیات مولوی
چنین باغ و چنین شش جو پس این پنج و این شش جو
قیاسی نیست كمتر جو قیاس اقترانی را
ز عكسشان فلك سبز رنگ لعل شود
قیاس كن كه چگونه كنند دلها را
نورهاشان به هم اندرشده بیحد و قیاس
چون برآید مه تو جمله به تو بسپارند
جز قیاس و دوران هست طرق لیك شدست
بر اولوالفقه و طبیب و متنجم مسدود
عقل دانایی است و نقلش نقل آمد یا قیاس
عشق كان بینش آمد ز آفتاب كن فكان
من قیاسی كردهام رشك تو را در حق او
لیك اندر رشك تو باطل بود پرگار من
سقانا ربنا كاسا مراعاه و ایناسا
فنعم الكاس مقیاسا و بیس الهم كالسرحان
آن كیمیای بیحد و بیعد و بیقیاس
بر هر مسی كه برزد زر شد به ارجعوا
دلاله كیست بلیس این عروس دنیا را
عروس را تو قیاسی بكن ز دلاله
تا نكنی شناس او از دل خود قیاس او
او دگر است و تو دگر هان كه قرابه نشكنی
عقلا ز قیاس خود زین رو تو زنخ میزن
زان رو تو كجا دانی چون مست زنخدانی
ای یوسف جان كه در نخاسی
در حسن و جمال بیقیاسی
تو برسته از فزونی ز قیاسها برونی
به دو چشم مست خونی تو چنین شكر چرایی
آن مه چو در دل آید او را عجب شناسی
در دل چگونه آید از راه بیقیاسی
گفتا تو ناسپاسی تو مس ناشناسی
در شك و در قیاسی زینها كه مینمایی
به چشم عشق توان دید روی یوسف جان را
تو چشم عشق نداری تو مرد وهم و قیاسی
«قیاس» در دیوان شمس - رباعیات مولوی
وانکس که ترا ز خود قیاسی گیرد
آن مسکین را چه خارها در دیده است
تو هرچه بگوئی از قیاسی گوئی
او قصه ز دیده میکند فرق اینست
آن صورت غیبی که شندیش دشمن
با خود به قیاس میبریدش دشمن