غزلستان
فال حافظ
جستجو
پربینندهترینها
ورود
با Lexingo کلمات انگلیسی یاد بگیرید
Lexingo
امتیاز بگیرید و رقابت کنید
«شحنه» در غزلستان
حافظ شیرازی
«شحنه» در غزلیات حافظ شیرازی
حدیث حافظ و ساغر که می زند پنهان
چه جای محتسب و شحنه پادشه دانست
واعظ شحنه شناس این عظمت گو مفروش
زان که منزلگه سلطان دل مسکین من است
ما را ز منع عقل مترسان و می بیار
کان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست
خدا را داد من بستان از او ای شحنه مجلس
که می با دیگری خورده ست و با من سر گران دارد
واعظ شهر چو مهر ملک و شحنه گزید
من اگر مهر نگاری بگزینم چه شود
حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق
بدرقه رهت شود همت شحنه نجف
سعدی شیرازی
«شحنه» در غزلیات سعدی شیرازی
کوس غارت زد فراقت گرد شهرستان دل
شحنه عشقت سرای عقل در طبطاب داشت
به در نمی رود از خانگه یکی هشیار
که پیش شحنه بگوید که صوفیان مستند
تا تو برگشتی نیامد هیچ خلق اندر نظر
کز خیالت شحنه ای بر ناظرم بگماشتی
مولوی
«شحنه» در دیوان شمس - غزلیات مولوی
غمزه دزدیده را شحنه غم در پیست
روشنی دیده را خوب ختن واجبست
مگر ما شحنهایم و غم چو دزدست
چو ما را دید جا از جا گریزد
هم دل من همچو شحنه طالب دزدان شده
هم دل من همچو دزدان نیم شب ره میزند
غم چون دزد كه در دل همه شب دارد منزل
به كف شحنه وصلش به سر دار برآمد
شحنه عشق چو افشرد كسی را شب تار
ماهت اندر بر سیمینش به رحمت بفشرد
خبرت هست ز دزدی دی دیوانه
شحنه عدل بهار آمد او پنهان شد
شهر ایمنست جمله دزدان گریختند
از بیم آنك شحنه قهار میرسد
زنگی شب ببرد چو طرار عقل ما
شحنه صبوح آمد و طرار میكشد
دزد كی باشد چو رفت شحنه ایمان به شهر
شحنه كی باشد بگو چون شه و سلطان رسید
شحنه شد آن دزد من ببست دو دستم
سایسی و عدل شهریار نه این بود
امیر دست درازست و شحنه بیباك
شكنجه میكند و بیگناه میفشرد
گر شحنه بگیردمان آرد به چه و زندان
بر چاه زنخدانش آبی بچریم آخر
شحنه یار ماست هر كو خسته شد
گو مرا بسته به پیش شحنه بر
شحنه را چاه زنخ زندان ماست
تا نهم زنجیر زلفش پای بر
الا ای شحنه خوبی ز لعل تو بسی گوهر
بدزدیدست جان من برنجانش برنجانش
رهید از بند شحنه حرص و آزی
كه كرده بود بیچاره و حقیرش
نی قاضیی نی شحنهای نی میر شهر و محتسب
بر آب دریا كی رود دعوی و خصمی و جدل
چو شحنه شهر شه باشم عسس گردم چو مه باشم
شكنجه دزد غم باشم سقام هر سقم باشم
در زندان جهان را به شجاعت بكنیم
شحنه عشق چو با ماست ز كی پرهیزیم
سبوس ار چه كه پنهان شد میان آرد چون دزدان
كشاند شحنه دادش ز هر گوشه به پرویزن
من صوفی باصوفم من آمر معروفم
چون شحنه بود آن كس كو باشد در زندان
شحنه عشق میكشد از دو جهان مصادره
دیده و دل گرو كنم بهر چنان مصادره
از سبب مصادره شحنه عشق رهزند
پس بر عاشقان شود راحت جان مصادره
دزدیده دل ز حسنت از عشق جامه واری
تا شحنه فراقت دستان دل بریده
این خبر و مجادلی نیست نشان یك دلی
گردن این خبر بزن شحنه كبریا تویی
خیالت شحنه شهر فراق است
تو زان پاكی تو سلطان وصالی
نه صداعی نه خماری نه غمت ماند نه زاری
عسسی دان غم خود را به در شحنه و والی
عسس و شحنه چه گویند حریفان ملك را
همه در روی درافتند كه بس خوب خصالی
اگرم خصم بخندد و گرم شحنه ببندد
تو اگر نیز به قاصد به غضب دست بخایی
برو ای عشق كه تا شحنه خوبان شدهای
توبه و توبه كنان را همه گردن زدهای
اگر ز وصف تو دزدم تو شحنه عقلی
وگر تمام بگویم ابایزیدستی
گاه بدزدی، ره ایرن زنی
گاه روی شحنهی توران شوی
«شحنه» در دیوان شمس - رباعیات مولوی
ما را تو به شحنه ده که ما طراریم
تو حیلهی ما مخور که ما مکاریم
ای در دل شب چو روز آخر چه کسی
هم شحنه و دزد و خواجه و هم عسسی
در دست و تن تو کاله پنهان کرده است
ای شحنه چراش زو نمیرنجانی