غزل شماره ۱۳۲

غزلستان :: سعدی شیرازی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
چو ابر زلف تو پیرامن قمر می گشت
ز ابر دیده کنارم به اشک تر می گشت
ز شور عشق تو در کام جان خسته من
جواب تلخ تو شیرینتر از شکر می گشت
خوی عذار تو بر خاک تیره می افتاد
وجود مرده از آن آب جانور می گشت
اگر مرا به زر و سیم دسترس بودی
ز سیم سینه تو کار من چو زر می گشت
دل از دریچه فکرت به نفس ناطقه داد
نشان حالت زارم که زارتر می گشت
ز شوق روی تو اندر سر قلم سودا
فتاد و چون من سودازده به سر می گشت
ز خاطرم غزلی سوزناک روی نمود
که در دماغ فراغ من این قدر می گشت

اشکخاکدیدهزلفسوداسینهشوقشیرینعشقغزلفراغقلم


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید