چند اندر میان غوغایی
خوی كن پاره پاره تنهایی
خلوتی را لطیف سوداییست
رو بپرسش كه در چه سودایی
خلوت آنست كه در پناه كسی
خوش بخسپی و خوش بیاسایی
زیر سایه درخت بخت آور
زود منزل كنی فرود آیی
ور تو خواهی كه بخت بگشاید
زیر هر سایه رخت نگشایی
سوی انبان ما و من نروی
گر چه او گویدت كه از مایی
رو به خود آر هر كجا باشی
روسیاهست مرد هرجایی
خود تو چیست بیخودی زان كس
كه از او در چنین تماشایی
چون رسیدی به شه صلاح الدین
گر فسادی سوی صلاح آیی