غزل شماره ۲۸۲۷

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
بده ای دوست شرابی كه خدایی است خدایی
نه در او رنج خماری نه در او خوف جدایی
چو دهان نیست مكانش همه اجزاش دهانش
ز زمین نیست نباتش كه سمایی است سمایی
ببرد بو خبر آن كس كه بود جان مقدس
نبود مرده كه كركس كندش مرده ربایی
به دل طور درآید ز حجر نور برآید
چو شود موسی عمران ارنی گو به سقایی
می لعل رمضانی ز قدح‌های نهانی
كه به هر جات بگیرد تو ندانی كه كجایی
رمضان خسته خود را و دهان بسته خود را
تو مپندار كز آن می نكند روح فزایی

خداخماردهاندوستزمینشرابقدحلعل


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید