غزل شماره ۲۶۶۰

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
چرا ز اندیشه ای بیچاره گشتی
فرورفتی به خود غمخواره گشتی
تو را من پاره پاره جمع كردم
چرا از وسوسه صدپاره گشتی
ز دارالملك عشقم رخت بردی
در این غربت چنین آواره گشتی
زمین را بهر تو گهواره كردم
فسرده تخته گهواره گشتی
روان كردم ز سنگت آب حیوان
به سوی خشك رفتی خاره گشتی
تویی فرزند جان كار تو عشق است
چرا رفتی تو و هركاره گشتی
از آن خانه كه تو صد زخم خوردی
به گرد آن در و درساره گشتی
در آن خانه كه صد حلوا چشیدی
نگشتی مطمن اماره گشتی
خمش كن گفت هشیاریت آرد
نه مست غمزه خماره گشتی

اندیشهخمارزمینعشقغمزهمستهشیار


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید