غزل شماره ۲۳۳۶

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
این نیم شبان كیست چو مهتاب رسیده
پیغامبر عشق است ز محراب رسیده
آورده یكی مشعله آتش زده در خواب
از حضرت شاهنشه بی‌خواب رسیده
این كیست چنین غلغله در شهر فكنده
بر خرمن درویش چو سیلاب رسیده
این كیست بگویید كه در كون جز او نیست
شاهی به در خانه بواب رسیده
این كیست چنین خوان كرم باز گشاده
خندان جهت دعوت اصحاب رسیده
جامی است به دستش كه سرانجام فقیر است
زان آب عنب رنگ به عناب رسیده
دل‌ها همه لرزان شده جان‌ها همه بی‌صبر
یك شمه از آن لرزه به سیماب رسیده
آن نرمی و آن لطف كه با بنده كند او
زان نرمی و زان لطف به سنجاب رسیده
زان ناله و زان اشك كه خشك و تر عشق است
یك نغمه تر نیز به دولاب رسیده
یك دسته كلید است به زیر بغل عشق
از بهر گشاییدن ابواب رسیده
ای مرغ دل ار بال تو بشكست ز صیاد
از دام رهد مرغ به مضراب رسیده
خاموش ادب نیست مثل‌های مجسم
یا نیست به گوش تو خود آداب رسیده

آتشجامخرمنخندانخوابدرویششبانصبرعشقلطفمحرابپیغام


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید