بیا بوسه به چند است از آن لعل مثمن
اگر بوسه به جانی است فریضه است خریدن
چو آن بوسه پاك است نه اندرخور خاك است
شوم جان مجرد برون آیم از این تن
مرا بحر صفا گفت كه كامی نرسد مفت
گر آن گوهر با توست صدف را هله بشكن
پی بوسه گل را كه فر بخشد مل را
جهانی است زبانها برون كرده چو سوسن
غلط گر همه شاهید چو مریخ و چو ماهید
هلا بوسه مخواهید از آن دلبر توسن
درآ ای مه آفاق كه روزن بگشادم
شبی بر رخ من تاب لبی بر لب من زن
در گفت فروبند و گشا روزن دل را
ز مه بوسه نیابید مگر از ره روزن