مانده شدهست گوش من از پی انتظار آن
كز طرفی صدای خوش دررسدی ز ناگهان
خوی شدهست گوش را گوش ترانه نوش را
كو شنود سماع خوش هم ز زمین هم آسمان
فرع سماع آسمان هست سماع این زمین
و آنك سماع تن بود فرع سماع عقل و جان
نعره رعد را نگر چه اثر است در شجر
چند شكوفه و ثمر سر زده اندر آن فغان
بانگ رسید در عدم گفت عدم بلی نعم
می نهم آن طرف قدم تازه و سبز و شادمان
مستمع الست شد پای دوان و مست شد
نیست بد او و هست شد لاله و بید و ضیمران