غزل شماره ۱۲۲۰

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
دام دگر نهاده‌ام تا كه مگر بگیرمش
آنك بجست از كفم بار دگر بگیرمش
آنك به دل اسیرمش در دل و جان پذیرمش
گر چه گذشت عمر من باز ز سر بگیرمش
دل بگداخت چون شكر بازفسرد چون جگر
باز روان شد از بصر تا به نظر بگیرمش
راه برم به سوی او شب به چراغ روی او
چون برسم به كوی او حلقه در بگیرمش
درد دلم بتر شده چهره من چو زر شده
تا ز رخم چو زر برد بر سر زر بگیرمش
گر چه كمر شدم چه شد هر چه بتر شدم چه شد
زیر و زبر شدم چه شد زیر و زبر بگیرمش
تا به سحر بپایمش همچو شكر بخایمش
بند قبا گشایمش بند كمر بگیرمش
خواب شدست نرگسش زود درآیم از پسش
كرد سفر به خواب خوش راه سفر بگیرمش

اسیرحلقهخوابسحرنرگسچراغچهره


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید