غزل شماره ۱۲۱۶

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
گر عاشقی از جان و دل جور و جفای یار كش
ور زانك تو عاشق نه‌ای رو سخره می‌كن خار كش
جانی بباید گوهری تا ره برد در دلبری
این ننگ جان‌ها را ز خود بیرون كن و بر دار كش
گاهی بود در تیرگی گاهی بود در خیرگی
بیزار شو زین جان هله بر وی خط بیزار كش
خود را مبین در من نگر كز جان شدستم بی‌اثر
مانند بلبل مست شو زو رخت بر گلزار كش
این كره تند فلك از روح تو سر می‌كشد
چابك سوار حضرتی این كره را در كار كش
چون شهسوار فارسی خربندگی تا كی كنی
ننگت نمی‌آید كه خر گوید تو را خروار كش
همچون جهودان می‌زیی ترسان و خوار و متهم
پس چون جهودان كن نشان عصابه بر دستار كش
یا از جهودی توبه كن از خاك پای مصطفی
بهر گشاد دیده را در دیده افكار كش

بلبلتوبهجفادیدهعاشقمستگلزارگوهر


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید