غزل شماره ۱۱۹۰

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ای خفته به یاد یار برخیز
می‌آید یار غار برخیز
زنهارده خلایق آمد
برخیز تو زینهار برخیز
جان بخش هزار عیسی آمد
ای مرده به مرگ یار برخیز
ای ساقی خوب بنده پرور
از بهر دو سه خمار برخیز
وی داروی صد هزار خسته
نك خسته بی‌قرار برخیز
ای لطف تو دستگیر رنجور
پایم بخلید خار برخیز
ای حسن تو دام جان پاكان
درماند یكی شكار برخیز
خون شد دل و خون به جوش آمد
این جمله روا مدار برخیز
معذورم دار اگر بگفتم
در حالت اضطرار برخیز
ای نرگس مست مست خفته
وی دلبر خوش عذار برخیز
زان چیز كه بنده داند و تو
پر كن قدح و بیار برخیز
زان پیش كه دل شكسته گردد
ای دوست شكسته وار برخیز

خماردوستساقیقدحلطفمستنرگس


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید