غزل شماره ۱۱۲۰

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
مستیم و بیخودیم و جمال تو پرده در
زین پس مباش ماها در ابر و پرده در
ما جمع عاشقان تو خوش قد و قامتیم
ما را صلای فتنه و شور و هزار شر
خورشید تافتست ز روی تو چاشتگاه
در عشق قرص روی تو رفتیم بام بر
مستیست در سر از می و این تاب آفتاب
در سر بتافتست پس از دست رفت سر
ای مطرب هوای دل عاشقان روح
بنواز لحن جان كه تننتن لطیفتر
تا جان‌ها ز خرقه تن‌ها برون شود
تا بر سرین خرقه رود جان باخبر
از جام صاف باده تو خاشاك جسم را
بردار تا نهیم به اقبال بر به بر
تا دیده‌ها گذاره شود از حجاب‌ها
تا وارهد ز خانه و مان و ز بام و در
سیمرغ جان و مفخر تبریز شمس دین
بیند هزار روضه و یابد هزار پر

اقبالبادهتبریزجامحجابخرقهخورشیددیدهسیمرغطربعاشقعشقمستمطرب


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید