غزلستان
فال حافظ
جستجو
پربینندهترینها
ورود
با Lexingo کلمات انگلیسی یاد بگیرید
Lexingo
امتیاز بگیرید و رقابت کنید
غزل شماره ۱۰۴۹
غزلستان
::
مولوی
::
دیوان شمس - غزلیات
افزودن به مورد علاقه ها
صد بار بگفتمت نگهدار
در خشم و ستیزه پا میفشار
بر چنگ وفا و مهربانی
گر زخمه زنی بزن به هنجار
دانی تو یقین و چون ندانی
كز زخمه سخت بسكلد یار
میبخش و مخسب كاین نه نیكوست
ما خفته خراب و فتنه بیدار
میگویم و میكنم نصیحت
من خشك دماغ و گفت و تكرار
میخندد بر نصیحت من
آن چشم خمار یار خمار
میگوید چشم او به تسخر
خوش میگویی بگو دگربار
از تو بترم اگر ننوشم
پوشیده نصیحت تو طرار
استیزه گرست و لاابالیست
كی عشوه خورد حریف خون خوار
خامش كن و از دیش مترسان
كز باغ خداست این سمن زار
خاموش كه بیبهار سبزست
بیسبلت مهر جان و آذار
بهار
حریف
خدا
خمار
سمن
عشوه
نصیحت
وفا
چشم
چنگ
یقین
قبلی
بعدی
مشاهده برنامه در فروشگاه اپل
اشعار مرتبط
گفتهای من یار دیگر می كنم
ای با من و پنهان چو دل از دل سلامت می كنم
چه بویست این چه بویست این مگر آن یار میآید
به جان تو كه مرو از میان كار مخسب
جور و جفا و دوریی كان كنكار میكند
نظرات نوشته شده
اولین نفر برای نظر دادن باشید و نظرتان را در مورد این شعر از طریق فرم زیر ارسال کنید.
نظر بدهید
نظر:
ارسال کننده:
ارسال