غزل شماره ۱۰۳۶

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ای رخت فكنده تو بر اومید و حذر بر
آخر نظری كن به نظربخش فكر بر
ای طالب و ای عاشق بنگر به طلب بخش
بنگر به مثر تو چه چفسی به اثر بر
او می‌كشدت جانب صلح و طرف جنگ
گه صحبت یاران و گهی اوج سفر بر
در تو نگران او و تو را چشم چپ و راست
او با تو سخن گوی و تو را گوش سمر بر
او می‌زند این سیخ و هش گاو سوی یوغ
عیسیست رفیق و هش خربنده به خر بر
هر گاو و خری سیخ خورد بر كفل و پشت
تو سیخ ندامت خوری بر سینه و بر بر
زان سیخ كباب دل تو گر نشد آگه
پخته كندت مطبخیش نار سقر بر
گه كاسه گرفتی كه حلیماب و زفر كو
گه چنگ گرفتی تو به تقریع زفر بر
ز افشارش مرگ آن رخ تو گردد چون زر
زر بازدهی و بنهی سر به حجر بر
بس چند كنی عشوه تو در محفل كوران
بس چند زنی نعره تو بر مسمع كر بر

رفیقسخنسینهصحبتعاشقعشوهچشمچنگیاران


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید