ساقی برخیز كان مه آمد
بشتاب كه سخت بیگه آمد
تركانه بتاز وقت تنگست
كان ترك ختا به خرگه آمد
در وهم نبود این سعادت
اقبال نگر كه ناگه آمد
عاشق چو پیاله پر ز خون بود
چون ساغر می به قهقه آمد
با چون تو مه آنك وقت دریافت
تعجیل نكرد ابله آمد
از خرمن عشق هر كی بگریخت
كاهست به خرمن كه آمد
بی گه شد و هر كی اوست مقبل
بگریخت ز خود به درگه آمد
اندر تبریزهای و هوییست
آن را كه ز هجر با ره آمد