آن عشق كه از پاكی از روح حشم دارد
بشنو كه چه میگوید بنگر كه چه دم دارد
گر جسم تنك دارد جان تو سبك دارد
هر چند كه صد لشكر در كتم عدم دارد
گر ماندهای در گل روی آر به صاحب دل
كو ملك ابد بخشد كو تاج قدم دارد
ای دل كه جهان دیدی بسیار بگردیدی
بنمای كه را دیدی كز عشق رقم دارد
ای مركب خود كشته وی گرد جهان گشته
بازآی به خورشیدی كز سینه كرم دارد
آن سینه و چون سینه صیقل ده آیینه
آن سینه كه اندر خود صد باغ ارم دارد
این عشق همیگوید كان كس كه مرا جوید
شرطیست كه همچون زر در كوره قدم دارد
من سیمتنی خواهم من همچو منی خواهم
بیزارم از آن زشتی كو سیم و درم دارد
القاب صلاح الدین بر لوح چو پیدا شد
انصاف بسی منت بر لوح و قلم دارد