مسلمانان مسلمانان چه باید گفت یاری را
كه صد فردوس میسازد جمالش نیم خاری را
مكانها بیمكان گردد زمینها جمله كان گردد
چو عشق او دهد تشریف یك لحظه دیاری را
خداوندا زهی نوری لطافت بخش هر حوری
كه آب زندگی سازد ز روی لطف ناری را
چو لطفش را بیفشارد هزاران نوبهار آرد
چه نقصان گر ز غیرت او زند برهم بهاری را
جمالش آفتاب آمد جهان او را نقاب آمد
ولیكن نقش كی بیند بجز نقش و نگاری را
جمال گل گواه آمد كه بخششها ز شاه آمد
اگر چه گل بنشناسد هوای سازواری را
اگر گل را خبر بودی همیشه سرخ و تر بودی
ازیرا آفتی ناید حیات هوشیاری را
به دست آور نگاری تو كز این دستست كار تو
چرا باید سپردن جان نگاری جان سپاری را
ز شمس الدین تبریزی منم قاصد به خون ریزی
كه عشقی هست در دستم كه ماند ذوالفقاری را