غزلستان
فال حافظ
جستجو
پربینندهترینها
ورود
با Lexingo کلمات انگلیسی یاد بگیرید
Lexingo
امتیاز بگیرید و رقابت کنید
«نسرین» در غزلستان
حافظ شیرازی
«نسرین» در غزلیات حافظ شیرازی
می نماید عکس می در رنگ روی مه وشت
همچو برگ ارغوان بر صفحه نسرین غریب
یا رب این کعبه مقصود تماشاگه کیست
که مغیلان طریقش گل و نسرین من است
آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد
صبر و آرام تواند به من مسکین داد
بهار عمر خواه ای دل وگرنه این چمن هر سال
چو نسرین صد گل آرد بار و چون بلبل هزار آرد
رسیدن گل و نسرین به خیر و خوبی باد
بنفشه شاد و کش آمد سمن صفا آورد
به بوی او دل بیمار عاشقان چو صبا
فدای عارض نسرین و چشم نرگس شد
رسم بدعهدی ایام چو دید ابر بهار
گریه اش بر سمن و سنبل و نسرین آمد
شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلد
دفتر نسرین و گل را زینت اوراق بود
خوش بود لب آب و گل و سبزه و نسرین
افسوس که آن گنج روان رهگذری بود
چو در گلزار اقبالش خرامانم بحمدالله
نه میل لاله و نسرین نه برگ نسترن دارم
باد صبحی به هوایت ز گلستان برخاست
که تو خوشتر ز گل و تازه تر از نسرینی
روی جانان طلبی آینه را قابل ساز
ور نه هرگز گل و نسرین ندمد ز آهن و روی
سعدی شیرازی
«نسرین» در غزلیات سعدی شیرازی
ز رنگ و بوی تو ای سروقد سیم اندام
برفت رونق نسرین باغ و نسترنش
بر گل روی تو چون بلبل مستم واله
به رخ لاله و نسرین چه تمنا دارم
گر بهار و لاله و نسرین نروید گو مروی
پرده بردار ای بهار و لاله و نسرین من
بنفشه زلفی نسرین بری سمن بویی
که ماه را بر حسنش نماند بازاری
خورشید و گلت خوانم هم ترک ادب باشد
چرخ مه و خورشیدی باغ گل و نسرینی
عارض به مثل چو برگ نسرین
بالا به صفت چو سرو خودروی
مولوی
«نسرین» در دیوان شمس - غزلیات مولوی
تلخ از تو شیرین میشود كفر از تو چون دین میشود
خار از تو نسرین میشود چیزی بده درویش را
در گردن افكنده دهل در گردك نسرین و گل
كامشب بود دف و دهل نیكوترین كالای ما
گر زخم خوری بر رو رو زخم دگر میجو
رستم چه كند در صف دسته گل و نسرین را
سوی شورستان روان كن شاخی از آب حیات
چون گل نسرین بخندان خار غم فرسود را
همه نسرین و ارغوان و گلست
بر زمین شاهراه كشور ما
شاه گشادست رو دیده شه بین كه راست
باده گلگون شه بر گل و نسرین كه راست
بهر خلیل خویشتن آتش دهد افروختن
وان آتش نمرود را اشكوفه و نسرین كند
گل از نسرین همیپرسد كه چون بودی در این غربت
همیگوید خوشم زیرا خوشیها زان دیار آمد
بروید دل گل و نسرین و ریحان
چو از ابر كرم باران درآمد
گر تو خاری همچو خار اندر طلب سرتیز باش
تا همه خار تو را همچون گل و نسرین كنند
خار عالم در ره عاشق نهاد
تا كه جمله خار را نسرین كند
اگر ز رنگ رخ یار ما خبر دارد
ز لاله زار و ز نسرین و گل چرا گوید
چون رسن لطف در این چه فكند
چنبره دل گل و نسرین دمید
میر خوبان را دگر منشور خوبی دررسید
در گل و گلزار و نسرین روح دیگر بردمید
بر لب دریای چشمم دیدهای صحرای عشق
پر ز شاخ زعفران و پر ز نسرین یاد دار
ما در این ره همه نسرین و قرنفل كوبیم
ما نه زان اشتر عامیم كه كوبیم وحل
چه قبه قبه كز آن قبهها برون آیند
گل و بنفشه و نسرین و سنبل چو هلال
والله كه نشانهای قروی ده یارست
آن نرگس و نسرین و قرنفل كه چریدیم
به تلقین گر كنی نیت بپرد مرده در ساعت
كفن گردد بر او اطلس ز گورش بردمد نسرین
از آن نوری كه از لطفش برستهست
ز آتش گلبن و نسرین و سوسن
چو دیدی روی او در دل بروید
گل و نسرین و بید و سرو و سوسن
اگر سیبش لقب گویم وگر می
وگر نرگس وگر گلزار و نسرین
هله ای باغ نگویی به چه لب باده كشیدی
مگر اشكوفه بگوید پنهان با گل و نسرین
تلخی ز تو شیرین شود كفر و ضلالت دین شود
خار خسك نسرین شود صد جان فدای جان تو
خشمی است همچو خاك و یكی خاك بر دهد
نسرین و سوسن و گل صدبرگ مشك بو
به لاله دوش نسرین گفت برخیزیم مستانه
به دامان گل تازه درآویزیم مستانه
چو نرگس شوخ چشم آمد سمن را رشك و خشم آمد
به نسرین گفت تا ما هم براستیزیم مستانه
روی و چشم شمس تبریزی گل و نسرین بكاشت
در میان نرگس و گل جسم من پا كوفته
ای شاد مرغزاری كان جاست ورد و نسرین
از آب عشق رسته وین آهوان چریده
گل عقل غارت میكند نسرین اشارت میكند
كاینك پس پرده است آن كو میكند صورتگری
خاك كه خاكی نهلد سوسن و نسرین نشود
تا نكنی دلق كهن خلعت سلطان نبری
زهی بیخوابی شیرین بهیتر از گل و نسرین
فزون از شهد و از شكر به شیرینی خوش خواری
آن جا روش و دین نی جز باغ نوآیین نی
جز گلبن و نسرین نی جز لاله و سوسن نی
بیا ای آهو از نافت پدید است
كه از نسرین و نیلوفر چریدی
الله الله كاین جهان از روی خود
پرگل و نسرین و سوسن كردهای
«نسرین» در دیوان شمس - رباعیات مولوی
در باغ چو آمدی سوی خار مرو
جز با گل و یاسمین و نسرین منشین
فردوسی
«نسرین» در شاهنامه فردوسی
نگردد همی گرد نسرین تذرو
گل نارون خواهد و شاخ سرو