غزلستان
فال حافظ
جستجو
پربینندهترینها
ورود
با Lexingo کلمات انگلیسی یاد بگیرید
Lexingo
امتیاز بگیرید و رقابت کنید
غزل شماره ۴۴
غزلستان
::
سعدی شیرازی
::
غزلیات
افزودن به مورد علاقه ها
بوی گل و بانگ مرغ برخاست
هنگام نشاط و روز صحراست
فراش خزان ورق بیفشاند
نقاش صبا چمن بیاراست
ما را سر باغ و بوستان نیست
هر جا که تویی تفرج آن جاست
گویند نظر به روی خوبان
نهیست نه این نظر که ما راست
در روی تو سر صنع بی چون
چون آب در آبگینه پیداست
چشم چپ خویشتن برآرم
تا چشم نبیندت بجز راست
هر آدمیی که مهر مهرت
در وی نگرفت سنگ خاراست
روزی تر و خشک من بسوزد
آتش که به زیر دیگ سوداست
نالیدن بی حساب سعدی
گویند خلاف رای داناست
از ورطه ما خبر ندارد
آسوده که بر کنار دریاست
آتش
بوستان
سعدی
سودا
صبا
صحرا
نشاط
ورطه
چشم
چمن
قبلی
بعدی
مشاهده برنامه در فروشگاه اپل
اشعار مرتبط
خرم آن بقعه که آرامگه یار آن جاست
تو پری زاده ندانم ز کجا می آیی
خوش می رود این پسر که برخاست
ما به روی دوستان از بوستان آسوده ایم
ما در این شهر غریبیم و در این ملک فقیر
نظرات نوشته شده
اولین نفر برای نظر دادن باشید و نظرتان را در مورد این شعر از طریق فرم زیر ارسال کنید.
نظر بدهید
نظر:
ارسال کننده:
ارسال