آفتابا سوی مه رویان شدی
چرخ را چون ذرهها برهم زدی
آتشی در كفر و ایمان شعله زد
چون بگستردی تو دین بیخودی
پست و بالا عشق پر شد همچو بحر
چشمه چشمه جوش جوش سرمدی
عالمی پرآتش عشاق بود
بر سر آتش تو آتش آمدی
هر سحرگه پیش قانونهای تو
سجده آرد دین پاك احمدی
بی وجودی گر تو را نقصان نهد
بی وجودان را چه نیكی یا بدی
خاك پای شمس تبریزی ببوس
تا برآری سر ز سعد و اسعدی