رخ نفسی بر رخ این مست نه
جنگ و جفا را نفسی پست نه
سیم اگر نیست به دست آورم
باده چون زر تو بر این دست نه
ای تو گشاده در هفت آسمان
دست كرم بر دل پابست نه
پیشكشم نیست بجز نیستی
نیستیم را تو لقب هست نه
هم شكننده تو هم اشكسته بند
مرهم جان بر سر اشكست نه
مهر بر آن شكر و پسته منه
مهر بر این چاكر پیوست نه
گفته امت ای دل پنجاه بار
صید مكن پای در این شست نه